کد مطلب:149240 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

آیا قیام حسینی از نوع یک انفجار بود
یكی از مسائلی كه در مورد نهضت امام حسین علیه السلام مطرح است، این است كه آیا این قیام و نهضت از نوع یك انفجار بود؟ از نوع یك عمل ناآگاهانه و حساب نشده بود؟ نظیر اینكه به دیگی حرارت بدهند، آبی كه در آن است تبدیل به بخار بشود، منافذ هم بسته باشد، بالأخره منفجر خواهد شد؛ و نظیر انفجارهایی كه برای افراد انسان پیدا می شود كه انسان در شرایطی قرار می گیرد (حالا یا به علتی كه همانجا پیدا می شود یا به علل گذشته، یك درون پر از عقده و ناراحتی دارد) كه در حالی كه هرگز نمی خواهد فلان حرف را بزند،ولی یكمرتبه می بینید ناراحت و عصبانی می شود و از دهانش هر چه كه حتی دلش هم نمی خواهد بیرون بیاید، بیرون می آید، این را می گویند انفجار، بسیاری از قیامها انفجار است.

یكی از جاهایی كه در آن، راه مكتب اسلام با راه مكاتب مادی امروز فرق می كند، این است كه مكاتب مادی امروز روی اصول خاص دیالكتیكی می گویند تضادها را تشدید كنید، ناراحتیها را زیاد كنید، شكافها را هر چه می توانید عمیقتر كنید، حتی با اصلاحات واقعی مخالفت كنید برای اینكه جامعه را به انقلاب به معنی انفجار (نه انقلاب آگاهانه) بكشانید. اسلام به انقلاب انفجاری، یك ذره معتقد نیست. اسلام، انقلابش هم انقلاب صد در صد آگاهانه و از روی تصمیم و كمال آگاهی و انتخاب است.

آیا جریان امام حسین علیه السلام یك انقلاب انفجاری و یك انفجار بود؟ یك كار ناآگاهانه بود؟ آیا به این صورت بود كه در اثر فشارهای خیلی زیادی كه از زمان معاویه و بكلی از قبل از آن بر مردم و خاندان امام آورده بودند، دوره ی یزید كه رسید، دیگر اصلا حوصله ی امام حسین سر آمد و گفت هر چه بادا باد، هر چه می خواهد بشود؟! العیاذ بالله. گفته های خود امام حسین كه نه تنها از آغاز این نهضت، بلكه از بعد از مرگ معاویه شروع می شود، نامه هایی كه میان او و معاویه مبادله شده است، سخنرانیهایی كه در مواقع مختلف ایراد كرده است، از جمله آن سخنرانی معروفی كه در منی صحابه ی پیغمبر را جمع كرد- و حدیثش در تحف العقول هست و خیلی مفصل است و خطابه ی بسیار غرایی است - نشان می دهد كه این نهضت در كمال آگاهی بوده؛ انقلاب است اما نه انفجار، انقلاب هست ولی انقلاب اسلامی نه انفجار.

از جمله خصوصیات امام حسین این است كه در مورد فرد فرد اصحابش اجازه


نمی دهد كه قیام او حالت انفجاری داشته باشد. چرا امام حسین در هر فرصتی می خواهد اصحابش را به بهانه ای مرخص كند؟ دائما به آنها می گوید: آگاه باشید كه اینجا آب و نانی نیست، قضیه خطر دارد. حتی در شب عاشورا با زبان خاصی با آنها صحبت می كند: من اصحابی از اصحاب خودم بهتر و اهل بیتی از اهل بیت خودم فاضلتر سراغ ندارم. از همه ی شما تشكر می كنم، از همه تان ممنونم. اینها جز با من با كسی از شما كاری ندارند. شما اگر بخواهید بروید و آنها بدانند كه شما خودتان را از این معركه خارج می كنید، به احدی از شما كاری ندارند. اهل بیت من در این صحرا كسی را نمی شناسد، منطقه را بلد نیستند. هر فردی از شما با یكی از اهل بیت من خارج شود و برود. من اینجا خودم هستم تنها.

چرا؟ رهبری كه می خواهد از ناراحتی و نارضایتی مردم استفاده كند كه چنین حرفی نمی زند؛ همواره از تكلیف شرعی می گوید. البته تكلیف شرعی هم بود و امام حسین از گفتن آن نیز غفلت نكرد اما می خواست آن تكلیف شرعی را در نهایت آزادی و آگاهی انجام بدهند. خواست به آنها بگویند دشمن، شما را محصور نكرده، از ناحیه ی دشمن اجبار ندارید. اگر از تاریكی شب استفاده كنید و بروید، كسی مزاحمتان نمی شود. دوست هم شما را مجبور نمی كند. من بیعت خودم را از شما برداشتم. اگر فكر می كنید كه مسأله ی بیعت برای شما تعهد و اجبار به وجود آورده است، بیعت را هم برداشتم. یعنی فقط انتخاب و آزادی. باید در نهایت آگاهی و آزادی و بدون اینكه كوچكترین احساس اجباری از ناحیه ی دشمن یا دوست بكنید، مرا انتخاب كنید.

این است كه به شهدای كربلا ارزش می دهد و الا طارق بن زیاد در جنگ اسپانیا، وقتی كه اسپانیا را فتح كرد و كشتیهای خود را از آن دماغه عبور داد، همینقدر كه عبور داد، دستور داد كه آذوقه به اندازه ی بیست و چهار ساعت نگه دارند و زیادتر از آن را هر چه هست آتش بزنند و و كشتیها را هم آتش بزنند. بعد سربازان و افسران را جمع كرد، اشاره كرد به دریای عظیمی كه در آنجا بود، گفت: ایها الناس! دشمن روبروی شما و دریا پشت سر شماست. اگر بخواهید فراز كنید جز غرق شدن در دریا راه دیگری ندارید، كشتی ای دیگری وجود ندارد. غذا هم - اگر بخواهید تنبلی كنید - جز برای بیست و چهار ساعت ندارید، بعد از آن خواهید مرد. بنابراین نجات شما در زدن و از بین بردن دشمن است. غذای شما در چنگ دشمن است. راهی جز این ندارید. یعنی برایشان اجبار به وجود آورد. این سرباز اگر تا آخرین قطره ی خونش نجنگد، چه بكند؟


اما امام حسین با اصحاب خودش بر ضد طارق بن زیاد عمل كرد، نگفت: دشمن اینجاست، از این طرف بروید شما را از بین می برد، از آن طرف هم بروید شما را نابود می كند. بنابراین دیگر راهی نیست غیر از اینكه روغن چراغ ریخته را باید نذر امامزاده كرد. شما كه به هر حال كشته می شوید؛ حالا كه كشته می شوید، بیایید با من كشته شوید. آن گونه شهادت ارزش نداشت. یك سیاستمدار این جور عمل می كند. گفت: نه دریا پشت سرت است و نه دشمن روبرویت، نه دوست تو را اجبار كرده است و نه دشمن، هر كدام را كه می خواهی انتخاب كن؛ در نهایت آزادی.

پس انقلاب امام حسین، در درجه ی اول باید بدانیم كه انقلاب آگاهانه است، هم از ناحیه ی خودش و هم از ناحیه ی اهل بیت و یارانش؛ انفجار نیست.